- قبه دار
- گنبدی گنبد دار بر آمده آنچه دارای قبه باشد، پشت برآمده محدب
معنی قبه دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه که دارای لبه و کناره باشد، یا کلاه لبه دار. کلاهی که دارای آفتاب گردانست
آنچه دارای لبه باشد
پذیرا
آنکه بر اندام آبله دارد
دارای زره زره پوش کشتی زره دار
ذاکر، عابد و متذکر، مستغفر
کاکله دار دم دراز از پرندگان
بهرمند، هنباز شریک سهیم
ازد، بر پا، آژیر
تناور، درخت ساقه دار
جنسی از قفل که صاحب انواعی است مقابل پیچ دار
نارون پشه خانه پشه غال
آنچه آگندگی از پنبه دارد که حشو از پنبه دارد: (قبای پنبه دار)
دارنده پیه باپیه 0، دارنده پیه بسیار بسیار پیه
شاه استوار
هر چیزی که دارای شبکه باشد آنچه که روزنه های شبکه مانند داشته باشد
حاکم، والی، فرماندار
کسی که آماده است سرش بر دار رود، شخص ماجراجو و پرخاشخر که دل بر کشته شدن بدهد و بر ضد حکومت وقت قیام کند، سربربادرفته، برسرداررفته
دارای زره، زره پوش، زره پوشیده
غمناک، اندوهگین، دارای غم و غصه
صاحب گله، کسی که گلۀ گوسفند دارد
آنکه به دیگری بدهکار است، وام دار، برای مثال سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفۀ من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ - ۹۱۲)
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
حاکم والی
تبگدار باربر
پارسی تازی گشته تبر دار دارنده تبر
غمناک، اندوهناک، اندوهگین
مشته وار باندازه یک قبضه باندازه یک مشت
بدهکار
ترکی سیاکوه
گنج دار، خزانه دار
یکی از ظالمان گم گشت تارشب است یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104)
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید